عمليات بيتالمقدس در منطقهاي بهوسعت 5 هزار و 400 كيلومتر مربع از 10 ارديبهشت سال 61 آغاز شد و بعداز گذشت 26 روز در 3 خرداد با آزادسازي خرمشهر به پايان رسيد. نيروهاي بعثي سنگينترين شكست نظامي را در اين عمليات تجربه كردند و بيش از 20 هزار نيروي دشمن به اسارت درآمدند و تلفات سنگيني نيز دادند. مسعود بختياري كه در زمان عمليات آزادسازي خرمشهر چهلمين بهار زندگياش را پشت سرگذاشته بود از نحوه طراحي پيچيده اين عمليات و غافلگيري بزرگ صدام در عمليات بيتالمقدس ميگويد.
- خيال خام صدام
در آغاز جنگ نيروهاي عراقي قصد داشتند در يك هفته شهرهاي مختلف استان خوزستان را اشغال كنند. وقتي جنگ آغاز شد در يكطرف ميدان، دشمن با تمام تجهيزات مدرن و نيرويزميني گسترده قرار داشت. در طرف ديگر ميدان، ما بدون تجهيزات، با دستان خالي. كشوري بعد از پيروزي يك انقلاب بوديم كه بايد مقابل اين دشمن ميايستاديم. جنگ برابر چنين دشمني نياز به تجهيزات و توپ و تانك داشت. صدام از شرايطي كه آن روزها بهدليل نوپابودن انقلاب اسلامي وجود داشت و ارتش درحال دگرگوني بود استفاده كرد و به خاك ايران تجاوز كرد. البته ارتش جمهوري اسلامي ايران با تمام توان و قدرت مقابل نيروهاي عراقي ايستاد. ارتش داراي تجهيزات و تخصص بالا بود اما از آنجا كه سازمان دستخوش تغييرات شده بود سازماندهي مناسبي وجود نداشت ولي ايستادگي و مقاومت رزمندگان ارتش و نيروهاي بسيج مردمي باعث شد عراق نتواند به پيشرفت سريع خود ادامه بدهد. ارتش و سپاه با تمام تواني كه داشتند اجازه ندادند صدام به آرزويش كه فتح خوزستان بود برسد. صدام قصد داشت خوزستان را از ايران جدا و قرارداد 1975 را نقض كند. از لحاظ راهبردي نيز عراق با اشغال خرمشهر ميخواست در شمال رودخانه اروند بماند و با گزينه نظامي به اهدافش در ايران برسد.
- خرمشهر، نماد ايران شد
عراق با حمله به ايران در همان روزهاي نخست، 19 هزار كيلومتر از خاك ايران را اشغال كرد و پس از سقوط خرمشهر كه با مقاومت دليرانه نيروهاي مردمي اين شهر همراه بود آبادان به محاصره درآمد. وقتي مجموعه نيروهاي مسلح سازماندهي پيدا كردند شروع به بيرون راندن دشمن از خاك ايران كردند. بايد همه اراضي اشغال شده را آزاد ميكرديم و در اين ميان آزادسازي خرمشهر بهعنوان نماد ملي ايران كه به اشغال دشمن درآمده بود هدف اصلي بود. عمليات بيتالمقدس، چهارمين عمليات موفقي بود كه توسط رزمندگان ايران انجام گرفت. پيش از آن محاصره آبادان در عمليات ثامنالائمه شكسته و منطقه بستان در عمليات طريقالقدس آزاد شد و غرب دزفول نيز كه توسط دشمن اشغال شده بود در عمليات فتحالمبين آزاد شد. اين سه عمليات مهم پيشزمينه عمليات بزرگ بيتالمقدس بودند كه در 9ماه اول سال دوم جنگ انجام شد و ارتش توانست دشمن را متوقف كند.
- طراحي آزادي
شهيد سپهبد صياد شيرازي، فرمانده نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران، همكاري و تعامل بين ارتش و سپاه را مطرح كرد كه در پي آن، قدمهاي اوليه براي طرح آزادسازي خرمشهر برداشته و طرحهايي پيشبيني شد كه در قالب طرحهاي عملياتي موسوم به كربلا بود. آزادسازي بستان در واقع بخشي از استراتژي آزادسازي خرمشهر بود؛ نيروهاي ما در آذر سال 60 عمليات طريقالقدس را انجام دادند و شهر بستان را آزاد كردند و بلافاصله بعد از آن با جديت آماده آزادسازي خرمشهر شدند. توان نظامي دشمن ابتداي جنگ بيشتر از ما بود و ما در مرحله اول بايد اين توازن را برهم ميزديم. از همين رو ابتدا دشمن را به حالت انفعال رسانديم تا بتوانيم ضربه نهايي را كه آزادسازي خرمشهر بود بر پيكر دشمن واردسازيم، بنابراين فتح خرمشهر برآيند يك سلسله عمليات مقدماتي و حساب شده است. در عمليات بيتالمقدس همه مجموعههاي پدافندي و نيرويهوايي و همچنين زميني هماهنگي بسيار خوبي داشتند و شهيد صيادشيرازي، فرمانده نيروي زميني ارتش مسئوليت هدايت نيروهاي ارتش در اين عمليات بزرگ را برعهده داشت.
- آغاز يك افتخار
طراحي عمليات فتح خرمشهر از ويژگيهاي خاص و منحصربهفردي برخوردار بود. ويژگي خاص آن، نوع مانور و همچنين نوع حركت نيروهاي شركتكننده در اين عمليات بود. عمليات بيتالمقدس در منطقهاي به وسعت 5400 كيلومترمربع انجام شد. نيروهاي شركتكننده در اين عمليات، بيشتر از عملياتهاي ديگر بود و 3 لشكر از ارتش به همراه 3لشكر از رزمندگان سپاه و نيروهاي مردمي با استانداردهاي خاص خود در اين عمليات شركت داشتند. عاملي كه باعث غافلگيري صدام و نيروهاي بعثي شد سرعت بالاي رزمندگان ما در آماده شدن براي اين عمليات بود. فاصله زماني كوتاه بين عمليات فتحالمبين و بيتالمقدس عامل اصلي غافلگيري دشمن بود. تصور آنها اين بود كه آمادهسازي نيروهاي ايران براي عمليات بعدي، بعد از عمليات فتحالمبين 2 ماه طول خواهد كشيد ولي رزمندگان ما در يك ماه آماده عمليات آزادسازي خرمشهر شدند. طبق روال سالهاي اول و دوم جنگ، هم از سوي ما و هم از طرف عراق، عملياتها معمولا هر 3 ماه انجام ميگرفت تا طي آن توان نيروها تجديد شود، اما در اين عمليات روند شكسته شد تا عراق نتواند ساماندهي مناسبي به نيروهاي خود بدهد. بعد از عمليات فتحالمبين، به يگانها اجازه داده نشد كه براي رفع خستگي به مرخصي بروند. دستور اين بود كه بلافاصله به منطقه بيتالمقدس در جنوب اهواز نقل مكان كنند؛ در واقع يك مسافت 300 كيلومتري را از شمال خوزستان، به جنوب خوزستان آمدند. از همين رو سرعت در اجراي اين عمليات، چه از نظر پشتيباني و چه از نظر طرحريزي، يكي از عوامل غافلگيري عراق بود.
- غافلگيري نهايي
زماني كه ما حمله به دشمن را شروع كرديم، بعثيها هيچگاه فكر نميكردند با يك برنامهريزي منسجم بتوانيم 5 لشكر را از رودخانه عبور دهيم و در مقابلشان آرايش نظامي بگيريم. آرايش و گسترش نيروهاي عراق نشان ميداد كه هيچگاه پيشبيني اين حجم وسيع نيرو را نميكردند ولي ما اين كار را انجام داديم و توانستيم در يك تك غافلگيرانه نيروهاي پدافندكننده عراق در غرب رودخانه كارون را زمينگير كنيم. از نظر تاكتيكي نيز عمليات با عبور هجومي و عبور از رودخانه انجام گرفت كه با موفقيت همراه بود. طراحي و آمادهسازي نيروها براي عمليات بزرگ بيتالمقدس طي يك ماه انجام گرفت و از 10ارديبهشت ماه اين عمليات آغاز شد و بعد از 24 روز در سوم خردادماه با آزادسازي كامل خرمشهر به پايان رسيد. صدام به خوبي ميدانست كه ايران بعد از شكست محاصره آبادان و منطقه بستان و دزفول براي آزاد كردن خرمشهر عمليات خواهد كرد. به همين دليل با تمام قوا و نيرو در اين شهر مستقر شده بود اما سرعت عمل بالاي رزمندگان و همچنين هماهنگي بسيار خوب بين رزمندگان ارتش و سپاه و نيروهاي مردمي و تاكتيك حساب شده، در پرتو عنايت و لطف پروردگار باعث شد صدام بزرگترين شكست نظامياش را در خرمشهر تجربه كند. در مرحله اطلاعات و عمليات تلاش شد عراق متوجه حركات و ساماندهي و جابهجايي نيروها نشود و تك اصلي ما را شناسايي نكند كه اين كار توسط يك سلسله تاكتيكهاي حفاظت اطلاعات به دست آمد.
- معماي كارون
دشمن با توجه به پيچيدگي عبور از رودخانه تصور نميكرد بتوانيم از كارون عبور كنيم و به تجهيزات آنها دست يابيم. فرماندهان عراقي ما را مرد ميدان عبور از رودخانه نميديدند ولي ما مركز عمليات را روي عبور از رودخانه متمركز كرديم. در عريضترين قسمت رود چند پل زديم و نزديك به ۵۰ هزار نفر را با تجهيزات نظامي ظرف چند ساعت از رودخانه كارون عبور داديم و خرمشهر را به محاصره خود درآورديم. عبور از رودخانه كارون قبول ريسك بزرگي بود كه با توجه به لزوم سرعت عمل، قابل توجه بود و مهمتر از آن، اصل غافلگيري دشمن بود. بعد از عبور از رودخانه مستقيم به سمت شهر نرفتيم چون ميدانستيم دشمن به عمق ۱۵ كيلومتر، مواضع و موانع سهمگين بهوجود آورده است و حركت مستقيم به سمت شهر مساوي با مرگ است. ناچار راهمان را دور كرديم و از سمت شلمچه ضمن قطع ارتباط نيروهاي عراقي مستقر در خرمشهر با عقبهخود به سمت شهر پيشروي كرديم و نيروهاي دشمن را به محاصره كامل درآورديم.
- بيشترين تلفات دشمن
دشمن در عمليات بيتالمقدس متحمل تلفات بسيار سنگيني شد. در 24 روز عمليات، نيرويهوايي ارتش به خوبي مواضع دشمن را در هم كوبيد و هليبرن رزمندگان را به خوبي انجام داد. نيرويزميني و نيرويدريايي نيز به خوبي طرحهاي مختلف اين عمليات را اجرا كردند و روز سوم خرداد پرچم مقدس ايران بر فراز مسجد جامع خرمشهر به اهتزاز در آمد و اين شهر بعد از ۵۷۸ روز اشغال آزاد شد. ۱۶ هزار نيروي عراقي كشته و زخمي شدند و 20 هزار نيروي دشمن در اين عمليات به اسارت درآمدند. عراق در هيچ عملياتي چنين تلفات سنگيني نداده بود و يكي از ويژگيهاي مهم عمليات بيتالمقدس تعداد زياد اسراي عراقي بود. تصور غلط آنها در آمادهنبودن رزمندگان ايران باعث اين غافلگيري شده بود و همه آنها بعد از اسارت ميگفتند باور نميكرديم ايران بتواند به اين سرعت چنين عملياتي را طراحي و اجرا كند و اصل مهم غافلگيري باعث شده بود تا دشمن شكست بخورد. دستاوردهاي تاكتيكي اين عمليات، آزادسازي 5400 كيلومتر از مناطق اشغالي، انهدام نيروهاي دشمن، آزادسازي جاده اهواز- خرمشهر، شهر هويزه و پادگان حميديه، واردآوردن خسارت و تلفات به دشمن و عقبراندن دشمن از مناطق اشغالي و رسيدن به خط مرز مشترك بود.
- راه پرافتخار
تصوير ماندگار در اين عمليات كه هميشه آن را در خاطر دارم خستگيناپذيري رزمندگان و بهخصوص اتاق فكر اين عمليات بود. در 24 روزي كه اين عمليات طول كشيد كسي خواب و خوراك نداشت و دائم جلسات طرح و برنامه عمليات تشكيل ميشد و مغزها كار ميكرد و دلها در هم گرهخورده بود. خستگيناپذيري در چشمان همه موج ميزد و همه به آزادسازي خرمشهر بهعنوان نماد پيروزي ملي فكر ميكردند و پيروزي عمليات بيتالمقدس و آزادسازي خرمشهر به آرمان ملي مردم ايران تبديل شد.
در اتاق فكر طراحي اين عمليات، لحظاتي سخت و بحراني سپري شد و هر لحظه آن به اندازه ساعتها زمان طول ميكشيد؛ لحظاتي كه همه فقط به آزاد شدن خرمشهر فكر ميكردند و ميدانستند ميليونها هموطن گوش به راديو سپردهاند تا خبر آزادسازي خرمشهر را بشنوند.
- خرمشهر؛ شهر مدارا
حتما خيلي از شما طولانيترين سريال ساخته شده در كشور را ميشناسيد؛ «كيميا». محوريت اين سريال با خانوادهاي بود كه اهل خرمشهر بودند و يكي از مهمترين اتفافات زمان جنگ، يعني اشغال و آزادسازي خرمشهر هم در اين سريال به نمايش درآمد. اين هم يك دليل عمده دارد، نويسنده سريال خودش از اهالي خرمشهر است و شاهد بيشتر حوادثي كه رخ داده، بوده است. حس تعلق به خرمشهر را ميشود در ساير آثار مسعود بهبهانينيا، ازجمله «خاك سرخ» هم مشاهده كرد. با او همكلام شديم تا از حال و روز خرمشهر در زمان اشغال و آزادسازي بيشتر بدانيم.
- يك نويسنده چه نگاهي به خرمشهر دارد؟
بهنظر من و دوستانم كه نوجواني و جوانيمان را در خرمشهر سپري كردهايم، خرمشهر يك شهر آرماني است كه بخشي از وجودمان را در آنجا گذاشتهايم. بهخاطر اينكه ما بعد از آزادسازي از آن شهر آرماني فاصله گرفتهايم هرگز خرمشهر را مثل قبل نديدهايم. با همه اينها از ديد من، بهعنوان يك نويسنده، اين خرمشهر همچنان زنده و در حال رشد كردن است و آن حس نوستالژيكي كه نسبت به اين شهر داشتم همچنان در من وجود دارد. ما اسم خرمشهر را شهر مدارا گذاشته بوديم؛ چرا كه همه مردم با هم خوب و مهربان بودند و تقريبا همه از زندگي راضي بودند. از نظر اقتصادي هم كه واقعا مردم در رفاه بودند؛ چرا كه گمرك و اسكلههاي بزرگ در خرمشهر تقريبا همه را شاغل كرده بود. اما جنگ بهگونهاي آن را تخريب كرد كه اين زخم همچنان به چهره شهر مانده و هنوز التيام پيدا نكرده است. من هنوز حسرت شهر قديممان را به دل دارم؛ در خاك سرخ بهطور مفصل ياد خرمشهر كردم و در كيميا كمتر. در ترانه مادري هم باز ما نشانههايي از خرمشهر را ميبينيم كه 2 برادر وقتي ميخواستند به هم برسند آنها را روي پل خرمشهر برديم. دليل آن هم اين است كه حس ميكنم خيلي به اين شهر ظلم شده است.
- زمان آزادسازي خرمشهر خود شما چقدر با اين قضيه درگير بوديد؟
راستش خود من آن زمان در شهر نبودم ولي روزهاي اول جنگ در خرمشهر حضور داشتم.
- شايد خود شما در شهر نبوديد ولي به هر حال متعلق به آن شهر هستيد؛ بهنظر شما اشغال و آزادسازي خرمشهر چقدر در جنگ مؤثر بود؟
خرمشهر پيشاني ايران است. در تاريخ هم آمده كه خرمشهر2-3 بار توسط پرتغاليها و انگليسيها اشغال شده است اما در جريان جنگ تحميلي ماجرا فرق ميكرد. من در خاك سرخ و كيميا هم اشاره كردهام كه غافلگيري، عنصر اصلي جنگ بود براي مردم خرمشهر؛ مردمي كه در كوچه و بازار مشغول كار بودند و دانشآموزاني كه سر كلاس بودند و ناگهان ديدند خمپاره وسط ميدان شهر ميخورد. بُعد ديگر قضيه هم اين بود كه مردم همه فكر ميكردند خيلي زود اين قضيه تمام خواهد شد. حتي مردم كساني كه از شهر ميرفتند را تقبيح ميكردند. ما هيچ تصوري نداشتيم كه جنگ در اين شكل يعني چه؟ حتي مسئولان آن زمان هم توقع نداشتند كه چنين اتفاقي بيفتد. رئيسجمهور وقت ميگفت اصلا خرمشهر را خالي كنيد؛ زمين بدهيم و زمان بخريم. اما نه مسئولان و نه حتي خود عراقيها گمان نميكردند كه جوانان خرمشهر مقابل تجهيزات پيشرفته عراق بايستند و اينطور جانانه مقاومت كنند؛ آن هم مقاومتي كه از ديد خودشان 45روز بود نه 35روز چرا كه جنگ رسمي 31شهريور بود اما ما از 10 روز قبل درگير جنگ شده بوديم. براي همين اگر به بچههاي خرمشهر بگوييد 35روز مقاومت كرديد خيلي به آنها برميخورد. تأثر مردم از سقوط خرمشهر مثل يك بغض در گلو ماند، مخصوصا اينكه بعدها آنطور كه بايد از مردم دلجويي نشد. موقعي كه داشتم خاك سرخ را مينوشتم يك شب خانمام با صداي گريه من از خواب بيدار شد. با دلهره سراغ من آمد. اول فكر ميكرد اتفاقي افتاده ولي من گفتم «خرمشهر سقوط كرد». سال79 بود ولي من موقع نوشتن داستان سقوط خرمشهر هنوز گريهام ميگرفت. موقع نوشتن كيميا هم باز اين اتفاق افتاد. به هر حال ما ديديم كه آزادسازي خرمشهر، كلا رويه جنگ را عوض كرد. همه فهميدند كه ميشود با تكيه بر خدا و همت جوانان غيور كشور ايستاد و با دشمن مقابله كرد.
- براي نسلي كه نه جنگ را ديدهاند و نه آزادسازي خرمشهر را ، بايد چه چيزي گفت كه آنها هم نسبت به اين اتفاق حساس باشند؟
ببينيد! همانطور كه گفتم خرمشهر وضعيت خيلي خوبي داشت و مردم همه در رفاه بودند؛ جوانان خيلي خوب زندگي ميكردند و همه كار داشتند اما وقتي جنگ شد همين جوانان كه ظاهرا به خوشيها عادت كرده بودند در مقابل سختترين حملات دشمن با دست خالي ايستادند و ايستادگي كردند. الان هم باز اگر خدا ناكرده اتفاق مشابهي بيفتد باز همين جوانان كه ما فكر ميكنيم كاري نميكنند ميايستند و مقاومت ميكنند و مطمئن باشيد همه ما ايران را با همه شرايطش دوست داريم و حاضر نيستيم ذرهاي از خاك آن را به غير بدهيم.
- اگر الان بخواهيد فيلمنامهاي درباره خرمشهر بنويسيد از كجا مينويسيد؟
قطعا از دهه 50شروع ميكنم؛ از نوجوانيهاي خودم و همبازيهايم؛ از شكلگيري گروههاي سياسي عليه رژيم پهلوي؛ از مردمي كه همه يكصدا و يكدل بودند؛ مردمي كه صداقت در آنها موج ميزد. بد نيست اين مثال را بزنم: ساواك خرمشهر جزو يكي از قويترين ساواكهاي كشور بود. فعاليتهاي سياسي هم در خرمشهر نسبتا زياد بود و همه هم همديگر را ميشناختند. يادم هست مثلا بعضي از مأموران ساواك كه هممحلهاي بودند، شبانه در خانه همسايهشان ميآمدند و به آنها هشدار ميدادند كه فردا همكاران من ميخواهند عمليات كنند؛ يعني بعضي وقتها همدلي به اينجا ميرسيد. من هم اگر بخواهم چيزي بسازم حتما از همين صحنه خواهد بود.
نظر شما